زنــــــــگ داســـــــتان

داستان های کوتاه

از بستگان خدا

کودکی با پای برهنه روی برف ها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد.
زنی در حال عبور او را دید و دلش سوخت، او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت: مواظب خودت باش!
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم.
کودک گفت: می دانستم با او نسبتی دارید!

۳ ۰
لیمو ترشـــ🍋
۰۸ بهمن ۱۷:۴۱
بچه ها محبوب ترین موجودات خدان!:)

پاسخ :

:)
masiha
۳۰ دی ۱۶:۳۸
رنگ و بوی خدا روی زمین زیباست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به وبلاگ من خوش آمدید :)
موضوع این وب داستان های زیبا و خواندنیه !
امیدوارم که از مطالب این وب لذت ببرید .
خوشحال میشم که اگه نظر ، انتقاد و یا پیشنهادی درباره وبلاگم دارید از طریق فرم" تماس با من " به من اطلاع بدید .
موفق باشید
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان